۱۳۸۸-۰۷-۱۷

جمعه خود را چگونه گذراندید ؟


صبح علي الطلوع جمعه از خواب بلند شدي و آمده اي يك جايي كه هیچ كس را نميشناسي . استاد جان لطف كرده اند و فرستاده اندم براي يك ورك شاپ تصویر سازی . آنهم روز آخرش . بیخودی سر وقت آمده ای و کرکره نمایشگاه را داده ای بالا . گفته اند خانم محترمي كه مسئولش است و سفارشم به او شده و قرار است مرا تحويل بگیرد تازه قريب يك ساعت دیگر مي آيد و من تا آن موقع كف خواهم كرد . اضافه كنيد كه من اصلا او را هم نمیشناسم و اگر جلويم بال بال هم بزند حدس نمیزنم ممكن است خودش باشد . اما با اين حال بازهم به هر خانمي كه ميبينم سلام نميكنم و هیچ كس را هم تحويل نمیگیرم . تمام آثار موجود را دوبار ديده ام و حالا دارم از خاطرات قشنگ افرادي كه تازه آمده اند و آنها هم منتظرند لذت ميبرم . البته آنها همه شان با هم آشنايند و همه شان اين كاره اند و احتمالا كلي هم معروف هستند . امروز هم از آن روزهایی است که چهره همه بیخودی برایم آشناست . اما مطمئنم هیچ کدام این آدمها را قبلا ندیده ام .

نيم ساعت بعد,همانجا,همان آدمها
خوب , اين کارگاه هم بالاخره شروع شد و ما فهميديم بدون مسئول هم ميشود يك ورك شاپ راه انداخت . معلوم شد آن عده ای که منتظر مینمودند اصلا منتظر نبوده اند ، بلکه همان برگزارکننده های کارگاه هستند که حال شروع کردن کارشان را نداشته اند . گویا واقعا معروف هم هستند . يكيشان قصد دارد كل آلبوم هاي ساترياني توي لب تاپش را به خورد همگان بدهد , ما كه پایه ایم . بقيه هم که مهم نيستند . بسيار خدا را شكر ميكنم كه جاي اين بیچاره ها نيستم . چون هركدامشان گاهی شانصد جفت چشم روی دستشان متمركز ميشود و تازه صاحب بعضي از چشمها سوالات عجيب و غريب هم می یپرسند . مثلا اینکه "آیا شما از اول استعداد داشتيد يا بعدا استعدادتان يكهو زد بيرون؟و چرا؟!" و صاحب اثر هم باید سیر تکاملش را از بدو تولد برای سائل محترم شرح بدهد .

چند ساعت بعد
خانم مسئول نيامدند؛ گویا هیچ روزی نمی آمده اند . من هم تمام قسمتها را از بر شده ام . با ورك شاپیستها هم اصلا حال نكردم . بجز يكيشان كه دختر خيلي خوبي بود اما هنوز معروف نشده بود . نميدانم چرا اينها كه با جمعيت خنگ و بي تجربه و ندید بدید عام حال نميكنند مي آيند در ورك شاپ شركت ميكنند . خوب است همه میدانند که در این مملکت هنر دوست هیچ هنرمندی در طول حیاتش قرب و منزلتی ندارد . چه برسد به این که تصویرساز هم باشد که بعضی فکر میکنند کلا شغل بی مصرفی است . البته من هم مثل همیشه پیاز داغش را زياد كرده ام . وگرنه خودم هم همچین موج مثبتی از خودم بروز ندادم .
دلم برایشان سوخت ، حوصله ام سر رفت ، گرسنه ام شد و دارم میروم خانه .

خواندن شرح ما وقع یک روز جمعه برای هیچ کس جذاب نیست . اینها را گفتم که برایتان تجربه شود . اگر دیدید کسی جایی دعوتتان کرد که خودش نمیرود بدانید یا یک چیزی زیر نیم کاسه است و یا کاسه ای زیر چیز . اگر هم رفتید تنها نروید تا بتوانید با هم غیبت کنید و اوقات فراغتتان به بطالت نگذرد . اگر هم تنها رفتید سعی کنید امواج منفی ندهید تا بهتان خوش بگذرد .

۵ نظر:

Unknown گفت...

ما که کلاً هر جا میریم با همراه میریم که از این بلاها سرمون نیاد

ناشناس گفت...

bavar kon kheilyyyyyyy tul keshide update shodan

Hossein گفت...

??????
pa kooojzay

ناشناس گفت...

.

Unknown گفت...

اینجور جاها همیشه حال منو بهم میزنه، هر کی‌ هم دعوتم کنه نمیرم