۱۳۸۸-۰۷-۱۰

صدا زده شدگی


میان تمام روزهایی که خدا را شکر میکنم که میتوانم بشنوم و تصور دنیای بدون موسیقی برایم از هراس آورترین کابوسها ست ، گاهی اوقات هم هست که همه صداهای روزمره و معمولی هم بسیار آزاردهنده میشوند . میروم سراغ آرشیو آهنگها . همه جور ژانری هست ، اما از A تا Zش همه شان چقدر مزخرف بنظر میرسند . چندتایشان را با اکراه "پلی" میکنم . تمام محتویات معده ام به جاذبه میگویند "زکی" و رو به بالا حرکت میکنند . سریعا استاپ میکنم . میروم سراغ آلبومهایی که تازه خریده ام . اینها هم همان تم های قبلی را دارند که . پس روانه گوشه اتاق میشوند تا برای مدتی خاک بخورند . روی مبل ولو میشوم و به انگشتهای پاهایم که با تلاشی بی سرانجام سعی میکنم بتوانم جداگانه تکانشان دهم خیره میشوم . صدای مزاحم کولر را هم قطع میکنم و در سکوت کامل به کارم ادامه میدهم . چقدر بهتر شد . دمای هوا دارد بالاتر میرود . ولی به سکوتش می ارزد . اما باز هم ته صداهایی از اطراف به گوش میرسد . دستم را که روی گوشم میگذارم بدتر میشود . صدای خش خش فشار دستم بعلاوه صدای گردش خون (!) هم اضافه میشوند . انگار گریزی نیست ...
این پدیده غریب را که هر از چند گاهی رخ میدهد اسمش را گذاشته ام "صدا زدگی" . این روزها که سکوت محض بسختی بدست می آید کاش یک جایی آلبوم سکوت هم می فروختند . واقعا اثر بخش است .

۱ نظر:

ذهن ِآشفته گفت...

منم گاهی اینجوری میشم. هم خوبه هم بد! بعد می دونی، یه وقتاییش هم دلم می خواد یه جور آهنگ درخواستی بشنوم! که البته توی هاردم ندارم و صد البته ممکنه اصلن همچین آهنگی وجود خارجی هم نداشته باشه! یه جور آواز ملایم و بی اوج دلم می خواد که غم انگیز هم باشه. همه اش نت های پایین بخونه. شجریان باشه که بهتر!