۱۳۸۸-۰۷-۱۰

رای من کو مامان ؟




گاهي فكر ميكردم كاش سبيلم كلفت بود تا بتوانم جلوي اين جبر زمانه ، كه اتفاقا در خانه ما از آستين مادرم بيرون مي آيد ، قد علم كنم و بكويم "آآآي نفس كششش.."اما هميشه همينجاي داستان ابر بالاي سرم ميتركد و دود ميشود؛و من يادم مي افتد كه نه سيبيلي دارم كه بخواهد كلفت باشد و نه زمانه جبري دارد و نه مادرم زبانم لال از آن فولادزره هاست؛فقط گاهي طوري نگاهت ميكند كه بدنت خودبخود روي ويبره ميرود و مجبوری کارهایی که دوست نداری را انجام بدهی و آنهایی را که دوست داری انجام ندهی .
اين روزهاي رمضان هم که گذشت هرجه میخواستی روزه ات حداقل ظاهرا درست و درمان شود نمیشد؛مادر که خودش روزه نمیگرفت مثل هميشه فكر میکرد معده من و حاج آقاي همسايه ، كه كمربندش را زير شكم ميبندد، يك سايز دارند و افطار و بدتر از آن سحر سفره اي میچید اين هوا ، كه هيج دو قلمش با هم سنخيت نداشت . تجربه نشان داده كه هيج راهي براي پیچاندن مامانها هنوز بوجود نيامده و هرچه شب قبل بگويي من فردا روزه نخواهم گرفت و ساعت مامان را عوضي كوك كني و سحر هم چشمانت را بهم فشار دهي و بگویی من خوابم! بي فايده است و اساسا مادران موجوداتی گول ابل (goulable) نیستند . پدر عزیز هم که کلا مخالف روزه گرفتن و این قبیل کارها بود . پس خودم میماندم یکه و تنها و بی دفاع . اینگونه بود که معده نازنین هرساله همین موقع بطرز چشمگیری کش می آمد و حالا حالا ها به وضع قبلی برنمیگشت .
اما امسال بسیار معجزه آسا توانستم وعده سحری را حذف کنم و این یکی از فتوحات ماه رمضان من است . فتوحات دیگر را نمیتوانم بگویم . چون ریا میشود که اصلا کار خوبی نیست !
ولی جدای خورد و خوراک ، ما هنوز با این همه سن نفهمیدیم رای مان در خانه چه شد و مادر جان هم تصمیمی برای روشن کردن ما ندارد . برای همین پیش بینی هایش همیشه درست ازآب در نمی آید و ما هم گاهی اوقات یاغی میشویم و کارهایی را میکنیم که دلمان میخواهد. و از قضا دلمان خنک هم میشود و فکر میکنیم ای کاش زودتر این کار را کرده بودیم .


پ.ن : شوخی کردم

هیچ نظری موجود نیست: