۱۳۸۸-۰۴-۲۸

موضوع انشا


"در آینده میخواهید چه کاره شوید ؟"
از اولین موضوع هایی که هممون دربارش انشاء نوشتیم همین بود . نمیدونم کدوم یک از همکلاسی های اون موقعم به شغلی که نوشته بودن رسیدن . از اونجایی که اغلب گفته بودن میخوان دکتر و مهندس و معلم بشن فکر میکنم تقریبا همشون موفق بودن . البته به جز یکیشون که هنوز یادمه نوشته بود میخواد رفتگر بشه ! چون رفتگرها خیلی توی جامعه موثرند و همیشه هم نادیده گرفته میشن . و هممون کلی خندیدیم . یکی دیگه از انشاهای عجیب هم مال خودم بود ، که باز همه خندیدن ! البته الان که علم پیشرفت کرده (!) اگه کسی بنویسه که میخواد نقاش بشه اصلا چیز عجیبی نیست ، اما اون موقع لااقل برای ما بچه دبستانی ها نقاشی شغل به حساب نمیومد .
بهرحال زمان گذشت و من نقاش نشدم ! ولی حالا بعد از حدود 15 سال میفهمم که باید رفت دنبال دل . دیگه نمیخوام از ای کاش و اگر ها بگم . همیشه لااقل یکی از ابعاد وجودم رو خیلی خوب میشناختم ، اینکه کاری رو که نخوام انجامش بدم صد در صد محاله تمومش کنم . حالا بعد از کلی وقت و یه مهندسی نصفه و نیمه ، دارم برمیگردم و از صفر همه چیز رو انگار رفرش * میکنم . یا بهتره که ری استارتش کنم ! تا وقتی همه چیز دوباره لود شد برنامه های نیمه تمام و سیو نشده همش بپره !
نمیدونم اون همکلاسیم بالاخره رفتگر شد یا نه ، اما من تو سن 25 سالگی "دارم میرم" که یه نقاش بشم !


پ.ن : خوب شد اینها رو اینجا نوشتم ! لا اقل اگه فردا روزی باز از خواب بیدار شدم و قدرت دافعم داشت با آخرین توان کار خودش رو میکرد، این نوشته ها مجبورم کنه به دافعم غلبه کنم !
* همه پینگلیش مینویسد ( فارسی با حروف انگلیسی ) ، من اینگلیرسی ! ( لغت اختراعی ، به معنای انگلیسی با حروف فارسی ! ) هدفم چی بود ؟؟

هیچ نظری موجود نیست: